خواهم خریدارم شوی تا منم خریدارت شوم
از جان ودل یارم شوی تامن عاشق زارت شوم
من نهان چون دیگران بازیچه بازیگران
اول بدست آورم تو را دوم گرفتارت شوم
عاشقی درمان ندارد محبت از درمان مکن
زندگی را پیش چشم چوشنم گریان مکن
شمع سوزان توام اینگونه خاموشم مکن
در کنارت نیستم اما فراموشم مکن
کاش وقتی زندگی فرصت دهد
گاهی از پروانه ها یادی کنیم
کاش بخشی از زمان خویش را
وقف قسمت کردن شادی کنیم
کاش گاهی در مسیر زندگی
باری از دوش نگاهی کم کنیم
فاصله های میان خویش را
با خطوط دوستی مبهم کنیم
کاش وقتی آرزویی میکنیم
از دل شفاف مان هم رد شود
کاش قلبم درد پنهانی نداشت
چهره ام هرگز پریشانی نداشت
کاش می شد دفتر تقدیر عشق
حرفی از یک روز بارانی نداشت
کاش می شد راه سخت عشق را
بی خطر پیمود و قربانی نداشت
من پذیرفتم که عشق افسانه است ... این دل درد آشنا دیوانه است
می روم شاید فراموشت کنم ... با فراموشی هم آغوشت کنم
می روم از رفتن من شاد باش ... از عذاب دیدنم آزادباش
گر چه تو تنها تر از ما می روی ... آرزو دارم ولی عاشق شوی
آرزو دارم بفهمی درد را ... تلخی بر خوردهای سرد را
نظرات شما عزیزان: