میخواهم برگردم ...
میخواهم برگردم به روزهای کودکی آن زمان ها که پدر تنها قهرمان بود عشق, تنها در آغوش مادر خلاصه میشد بالا ترین نقطه ی زمین شانه های پدر بود بدترین دشمنانم, خواهر و برادران خودم بودند تنها دردم, زانو های زخمی خودم بود تنها چیزی که میشکست, اسباب بازی هایم بود...
ساده ها بی معنی
روزها تکرارند
دوستی دلخوشی و
عشق ها رهوارند
عشق آغاز نداشت
عشق آن آخَر بود
دل و احساس گناه
کودکی یاور بود
عشـق پرواز بلند
تا همه جا لبخند
عشق بسیار شدن
وقت گُل چون پیوند
نظرات شما عزیزان: