غریبه...
غریب آمده بودم غریب خواهم رفت
نچشید سیب به رویای سیب خواهم رفت
میان بوسه طنابی به دار می بافند
به گونه با گل سرخ فریب خواهم رفت
صدای خواب بر احساس شهر می پیچد
و گفت با دل من بی نصیب خواهد رفت
و مرگ سهم تمام حیات حوا بود
اسیر دست رسوم عجیب خواهم رفت
به شوق باغ پر از یاس های شهر قدیم
از این بهار دروغین نجیب خواهم رفت
اگر چه گریه بر این شهر جرم زندان داشت
میان همهمه هاعن قریب خواهم رفت
زمان کوچ شد افسوس دست من خالیست
غریب آمده بودم غریب خواهم رفت
نچشید سیب به رویای سیب خواهم رفت
میان بوسه طنابی به دار می بافند
به گونه با گل سرخ فریب خواهم رفت
صدای خواب بر احساس شهر می پیچد
و گفت با دل من بی نصیب خواهد رفت
و مرگ سهم تمام حیات حوا بود
اسیر دست رسوم عجیب خواهم رفت
به شوق باغ پر از یاس های شهر قدیم
از این بهار دروغین نجیب خواهم رفت
اگر چه گریه بر این شهر جرم زندان داشت
میان همهمه هاعن قریب خواهم رفت
زمان کوچ شد افسوس دست من خالیست
غریب آمده بودم غریب خواهم رفت
نظرات شما عزیزان: