مادر...
گفت :
من مادرت هستم که بهشت در دستان من بود.
گفتم :
پس چرا الان زیر پای توست ؟
گفت :
آن را زمین گذاشتم تا تو را در آغوش بگیرم
من مادرت هستم که بهشت در دستان من بود.
گفتم :
پس چرا الان زیر پای توست ؟
گفت :
آن را زمین گذاشتم تا تو را در آغوش بگیرم
نظرات شما عزیزان: