بازی
آنقدر ترسیده ام از بازی روزگار...
که دیگر از بازی های کودکانه هم می ترسم!
می ترسم از قایم باشک
از اینکه چشم بگذارم و باز کنم...
و تو دیگر نباشی!
از بالا بلندی...
از اینکه در اوج باشی و...
دستم به تو نرسد!
از زوو...
که در هوای نبودنت، نفسم بگیرد!
از تاب تاب عباسی...
که دیگر در آغوشم نیافتی!
از هفت سنگ...
که آنقدر سنگ روی سنگ بچینیم
که دیواری ما را از هم بگیرد!
اما...
دوست دارم لِی لِی دخترانه را...
که می دانم...
در هر رفتنی
دوباره به سوی من باز میگردی!!...
نظرات شما عزیزان:
ميخام برات حقيقت زندگيمو بگم؛
دوسال پيش ازدواج کردم!بامردي که 15سال
ازم بزرگتربود
الانم يه بچه 4ماهه دارم ودرشرف طلاقم!!!
ديگ تحملشوندارم
ويه حقيقت ديگه
بدجور سرکاري هه هه
.
.
.
عمه هام درخدمت گذاري حاضرن
صدالبت ب روحم اعتقادي ندارم
.
bahat ghahram to assllan nemiaiiiiii vebe man
فاصله خط عابر پیاده ندارد،دست مرا بگیر و از آن رد کن،قرار دیدار ما هر نیمه شب ، خیانت که نمیگذارد بخوابم ........