خاطراتمان را تنگ در آغوش میگیرم...
تو میروی و من
خاطراتمان را تنگ در آغوش میگیرم...
خسته از تمام حرفهایی که بوی تو ندارند
به اتاق مملو از افکارت باز میگردم
لبخندت بر سقف خیالم هک شده...
خیره میشوم به انتهای نگاهت...
و تو هنوز هم در دنیای من خدایی....
نظرات شما عزیزان: